شخصیتها را روایت کن

شخصیت پردازی به عنوان یکی از مهمترین عناصر روایت، از اهمیتی برخوردار است که در نوشتارهای سابق وصف آن گذشت. نکتۀ قابل توجه که شاید فراموش کرده باشیم آنرا بیان کنیم، موضوع «موجود» در روایت است.
ابوت عنصر قصه(رخدادهای یک روایت) در روایت را خرد میکند و به دو جزء «رخدادها» و «موجودها» میرسد. در واقع موجودها همان عواملی هستند که رخدادها را بوجود میآورند. برخی آنرا شخصیت مینامند و برای آن نقشی به عنوان اصلی اساسی در روایت قائل هستند.
«موجودها» در روایت
از این مسئله بگذریم، مسئلۀ مغفولمانده دربارۀ «موجودها» شیوۀ روایت آن در دو دورۀ کلاسیک و مدرن است. در واقع از زمانی که عنصر شخصیتپردازی راه به دنیای قصه و داستان یافت، دو دورۀ اصلی را پشت سر گذاشت. نویسندگان در هر دوره به شیوۀ خاص خود به این شخصیتها میپرداختند.
طرافداران و نقادان رمانهای کلاسیک با توصیفات ادبی و گاه طولانی این آثار به خوبی آشنا هستند. در این آثار ما شاهد توصیف صحنه و شخصیتها هستیم. اینکه فلانی «موهای بلندی دارد.» یا دوست او «پوست تیرهرنگی دارد که چشمان سیاهش در آن گم میشوند.» مسئلۀ قابل توجه در این نوع شخصیتپردازی منسوخ شده، فارغ از خستهکننده بودن، نداشتن روایت است.
در واقع شخصیت روایت نمیشود. ما با ناروایت مواجهیم. ابوت و دیگر پژوهشگران حوزۀ روایت همنظرند که روایت باید به بازنمایی رخداد بپردازد. سؤال به جایی است اگر بپرسید، خب چگونه باید این شخصیتها را توصیف کنیم در حالی که در قالب روایت باشند.
پاسخ در دستان نویسندگان پس از کلاسیکنویسان است. نویسندگانی که بیش از توصیف شخصیت به صورت مستقیم و ادبی آنها را در خلال کنشوواکنشها و به صورت غیرمستقیم روایت میکنند. یعنی به جای آنکه بنویسد «او چهرۀ سیاه و موهای کوتاهی دارد.» مینویسد «به حسب عادت شانه را لای موهایش فرو کرد، اما چیزی نبود. دیروز موهایش را کوتاه کرده بود. دوستانش میگفتند به پوست تیرهاش بیشتر میآید.»

شخصیتپردازی مدرن یا کلاسیک
در متن دوم نویسنده شخصیتپردازی را به صورت کامل و با دوز اثرگذاری بالاتری انجام داد، در حالی که دست به دامان هیچکدام از توصیفات حوصلهسربر نشد. از طرفی در متن اول ما با یک ناروایت مواجهیم و در متن دوم با یک روایت کامل. به علاوه به ویژگیهای بیشتر در ضمن خود اشاره میکند. برای مثال اینکه او تحت تأثیر اطرافیان است. یا انسانی حواسپرت است. و یا عادت داشته تا موهایش را شانه بزند، پس احتمالاً انسان آراستهای است.
یکی از معضلات و آفتهای طلاب و افراد مذهبی در زمان ورود به نویسندگی «مستقیمگویی» است. ما با آموختن این نوع شخصیتپردازی میتوانیم از تلۀ مستقیمگویی نجات یابیم.
تمرینی برای شخصیتپردازی
تمرین:
1. تعدادی توصیف مستقیم از اطرافیان و یا شخصیتهای خیالی را که به صورت مستقیم بیان شده را انتخاب کنید.
2. در ادامه این توصیفات را در کنشهای شخصیت مورد نظر بیان کرده و روش اول را به روش دوم تبدیل نمایید.
این تمرین را میتوان به صورتهای مختلفی انجام دهیم. برای مثال با بازآفرینی حکایتها میتوان اشخاص موجود در حکایات را به روش اول و دوم شخصیتپردازی کرده و در ادامه با هم مقایسه کنید.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟
ارسال دیدگاه