هزینه دادن طلاب برای اقامۀ یک واجب شرعی| بخش اول

امر به معروف و نهی از منکر از فروعی هستند که جایگاه شرعی آن بر همگان محرز است. به علاوه نمیتوان نقش اجتماعی آنرا نادیده گرفت. بخش اعظمی از اقامۀ این واجب شرعی بر عهدۀ نهاد حوزه و روحانیت است. در این نوشتار به دنبال روایت بخشی از تلاشها و هزینههای طلاب و روحانیون در مسیر اقامۀ امر به معروف و نهی از منکر هستیم.
سید محمود مصطفوی: انگشتر پسر موجب نابیناییام شد
اردیبهشتماه سال ۹۰، در ایام فاطمیۀ اول حجتالاسلام سیدمحمود مصطفوی بعد از پایان منبر در منزل حجتالاسلام سیدمهدی حسام، به منظور اقامۀ نماز جماعت ظهر و عصر، عازم مسجد انصارالحسین در خیابان پنجم نیروی هوایی بود. در همین زمان دختر و پسری را میبیند که دست هم را گرفته و به او لبخند میزنند.
«بنده تصمیم گرفتم اندکی از آنها فاصله گرفته و به مسیرم ادامه دهم. نزدیک که شدم دختر بدحجاب به مقدسات دین توهین کرد. بنده سر به زیر به راه خود ادامه دادم، اما آن دختر به توهین خود پایان نداد. لذا به سوی آن دو رو کرده و گفتم: اسلام و مقدسات آن، چه بدیای کردهاند که توهین میکنید؟
در این هنگام، پسرِ همراه آن دختر به سوی من حمله و مشتی محکم به چشم من زد و تا چشم گشودم، چیزی ندیدم. ظاهراً انگشتر آن پسر به چشمانم اصابت کرده و موجب نابیناییام شد.»
روایتی کوتاه از شهادت شهید علی خلیلی پس از تحمل 32 ماه جراحت
شاید مشهورترین طلبهای که در این دهه به دلیل امر به معروف و نهی از منکر مجروح شد و در نهایت به شهادت رسید، علی خلیلی باشد. طلبۀ جوانی که به خاطر نهی از منکر در ۲۵ تیر سال ۹۰ در یکی از محلات شرق تهران به وسیلۀ سلاح سرد زخمی شد و پس از ۳۲ ماه تحمل جراحات وارده، سوم فروردین ۹۳ دعوت حق را لبیک گفت و در قطعه ۲۴ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
این شهید در خصوص آن ماجرا گفته بود:«نیمۀ شعبان، حوالی ساعت ۱۲ شب بود که میخواستیم دو نفر از دوستانم را به خانهشان در خاک سفید برسانیم که دیدیم پنج شش نفر در حال اذیت دو خانم هستند و به زور میخواستند، آنان را سوار ماشین کنند.
دوستان من به دلیل پایین بودن سنشان جلو نرفتند. اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی به من زدند. چاقو به ناحیۀ گردنم و شاهرگ خورده بود. من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند. اما یکی از همراهان من که موتورسواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شمارۀ پلاکشان را برداشت.»
از دست دادن بینایی یک چشم به علت دفاع از دختر ایرانی
شامگاه شانزدهم خرداد سال ۹۰، حجتالاسلام فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران از سوی یکی از دو راکب موتورسیکلت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. به شدت از ناحیۀ چشم مجروح شد. شدت جراحات به حدی بود که فروزش بینایی چشم راست خود را از دست داد.
او در تشریح این ماجرا میگوید: «ساعت ۲۲ شب سهشنبه ۱۶ خرداد سال ۹۰ در خیابان شریعتی، پایینتر از خیابان ملک به همراه ۲ نفر داخل خودروی خود در حال عبور بودیم. ناگهان صدای فریادهای دختر جوانی را شنیدیم. بلافاصله پس از شنیدن این فریادها به سمت صدا حرکت کردیم. ۲ نفر از اراذل و اوباش سوار بر یک موتور برای ربایش دختر جوان اقدام کرده بودند.
این اراذل و اوباش قصد داشتند به زور، دختر جوان را سوار بر موتور کرده و با خود ببرند، اما او با فریادهای خود درخواست کمک کرده و از سوار شدن خودداری میکرد. ۲ پسر جوان نیز وی را ضرب و شتم کرده و مورد هتاکی قرار میدادند.
با مشاهدۀ این صحنه برای نجات دادن دختر جوان به سمت اراذل و اوباش مهاجم یورش بردیم. هنگام درگیری، یکی از آنها که شیشه نوشابهای را که در دست داشت با زدن به بدنه موتور شکست و سپس با آن چندین ضربه به چشم راست من وارد کرد.»

نظر شما در مورد این مطلب چیه؟
ارسال دیدگاه