چگونه یک روایت بنویسیم؟ | شخصیتپردازی کن

برخی مواقع کتابی را در دست گرفته و زندگینامۀ شهید و یا شخصیت معروفی را ورق زدهاید. اما پس از مطالعه چند صفحه متوجه میشوید که کتاب شما را با خود همراه نکرده و از کشش بالایی برخوردار نیست. هر چه بیشتر در متن تفکر میکنیم، جز مفاهیم کلیشهای چیز دیگری نمییابیم. به همین جهت است که وقتی مخاطب خاکستری با محتوایی مذهبی مواجه میشود آنرا پس میزند.
منتظرند «همان کلمات تکراری» را دوباره بشنوند. حتی وقتی کسی به دنبال بیان نکتهای اخلاقی به ایشان است، به خوبی از آن استقبال نمیکنند. راهکار رهایی از این مخمصه چیست؟
تفاوت میان تیپ و شخصیت
در روایتگری یکی از مهمترین نکات، تمایز بین «تیپ» و «شخصیت» است. تیپ ویژگیهای مشترک میان گروهی از افراد است. به عبارت دیگر نمونۀ نوعی افراد، تیپ نامیده میشود. برای مثال هنگامی که ما اسم مکانیکها را میبریم، یکسری تصورات از قبیل «روغنی بودن لباس» به ذهنمان خطور میکند که آنها تیپ هستند.
هنگامی که در میان افراد موجود در یک دسته تیپ، شخصی را برجسته میکنیم، شخصیت ترسیم میشود. به عبارت دیگر شخصیت، نمونۀ فردی افراد است. هر چه برجستگی شخص بیشتر باشد، شخصیت از عمق بیشتری برخوردار میشود. راوی در شخصیتپردازی به شخص مورد نظر ویژگیهای منحصر به فردی میدهد که آنرا برای مخاطب، جذاب و دلنشین میکند. به علاوه امکان همذاتپنداری را به مخاطب خود هدیه میکند.
وقتی شخصی از حالت تیپ به شخصیت تبدیل میشود، اطلاعات ما از او افزایش مییابد. به علاوه اگر به خوبی با او همراه شویم بر تجربیات و عبرتهای ما افزوده میشود. چرا که روایت بازنمایی رخدادی است که یا امکان تجربه شدن را دارد و یا بر کولهبار گرانبهای عبرتهای ما میافزاید. در مقابل، اگر در روایت، فرد در تیپ باقی بماند، ما گزارۀ خاصی از او نخواهیم داشت و در نتیجه با او همراه نمیشویم.
چگونگی شخصیتپردازی
به طور مثال در توصیف حاج قاسم سلیمانی بگوییم «او شلوار پارچهای میپوشید و انگشتر در دست راست داشت». حال آنکه این ویژگی تیپ سپاهیان، بسیجیان و بسیاری از افراد مذهبی و حزباللهی است. برگ برندۀ ما در روایت این شخصیتها، ویژگیها و شخصیتپردازی منحصربهفردی است که گاه از آن عاجزیم. اما ما برای تقویت این بعد راویان حوزوی به معرفی و ارائۀ دو راه حل میپردازیم.
1. شناسنامهنویسی: برای ترسیم شخصیت باید اطلاعات ظاهری و باطنی شخصی که قصد شخصیتپردازی آنرا داریم، به طور دقیق بنویسیم. اطلاعاتی از قبیل جنس، سن، ویژگیهای ظاهری، گرایشات فکری، علایق، ویژگیهای رفتاری و … مشمول این شناسنامهنویسی میشوند. به میزانی که این کار به دقت صورت پذیرد، سنخیت میان رفتار و شخصیت شخص برای مخاطب توجیهپذیرتر خواهد بود.
برای مثال اگر در شخصیتپردازی حاج قاسم به کرمانی بودن او پرداختیم، میتوانیم برای او در دیالوگها از تیکهکلامهای آن منطقه و یا آداب و رسوم خاص آن بوم استفاده کنیم.
در شخصیتپردازی باید راوی با حال و هوای شخصی که قرار است روایتش کند، آشنا باشد. به همین دلیل بهتر است کسانی را شخصیتبخشی کنیم که زمان حیات او درک کردهایم یا حداقل از واسطههای حاضر شنیدهایم.
2. ترسیم لحن: در روایتنویسی نباید لحن همۀ اقشار موجود در روایت، یکسان باشند. به طور مثال یکسانی صحبت کردن رانندۀ کامیون با عادتهای کلامی دانشجویان دکترای فلسفه، نشانه عدم تخصص شخصیتپرداز است. تندی و کندی حرف زدن، تکه کلامها، لهجه، زبان و لکنت، از نکاتی هستند که در شخصیتپردازی لازم است آورده شود. لحنی که میسازیم باید با پرونده شخصیتیمان سنخیت داشته باشد.
مسئلۀ مهمتر از شخصیتپردازی در روش شخصیتپردازی است، که در نوشتاری دیگر بیان میشود.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟
ارسال دیدگاه